سایت خبری ایران: یکی از معدود قبایل بومی بازمانده در آمریکای جنوبی از طریق هواپیما شناسایی شد؛ خدمه هواپیما موفق به عکس برداری از افراد این قبیله شدند.
به گزارش سرویس علم و تکنولوژی سایت خبری ایران به نقل از بی بی سی(www.IranNewsAgency.com)، این افراد که ظاهری به شکل آدمهای نخستین دارند، بین درختان جنگل و جایی نزدیک به پرو و برزیل بی سر و صدا در حال زندگی هستند.
در همین رابطه برخی مسئولین برزیلی اعلام کردند: اقدام به عکس برداری از این قبیله کردند تا به همگان اثبات کنند چنین انسانهایی هنوز وجود دارند تا در نهایت بتوانند از محل زندگی و خود آنها محافظت کنند.
این تصاویر عده ای از افراد قبیله را در حالی که در دستانشان تیر و کمان و نیزه گرفته اندنشان می دهد که گاها بسوی هواپیما تیری نیز پرتاب می کنند.
به گفته گروه باز زیستی بین الملل، در حال حاضر بیش از نیمی از قبایل ناشناخته جهان در برزیل یا پرو زندگی می کنند.
در همین رابطه، "استفن کوری" مدیر گروه حمایت کننده از مردم قبایل در سراسر جهان گفت: " اگر از زمینهای این افراد محافظت به عمل نیاید بزودی نسلشان منقرض خواهد شد."
این عکسهای با ارزش، از یکی از دوردست ترین مناطق جنگلی آمازون واقع در نزدیکی برزیل گرفته شده است.
در این عکسها تصاویرانسانهایی با پوشش و ظاهری کاملا نخستین وجود دارند که در کنار کلبه های ساخته شده از کاه و علف در وسط درختان جنگل در حالی که با تعجب و ترس به هواپیما نظاره می کنند، سعی در دور کردن آن از طریق پرتاب نیزه و تیر دارند.
گروه عکاس هدف از انجام چنین کاری را اینگونه اعلام کردند: ما فقط خواستیم به همه ثابت کنیم که آنها آنجا هستند، نشان دهیم که آنها وجود دارند و ...
ادامه مطلب ...
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت ، من و مایی نکنیم
یادمان باشد سر سجاده عشق
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یادمان باشید اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بیجیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
شهریارا قدر دنیا دوستت دارم